کتاب جدیدالتألیفِ «تفکر و سواد رسانهای» نیز نه تنها اثری در حوزۀ رسانه، بلکه به شدت آمیخته با درونمایۀ «نقد قدرت» است. چه آنکه سواد رسانهای، ماهیتاً اولین مفهومی را که به چالش کشیده و مورد سؤال قرار میدهد، خالق یا مالک پیام است و به این پرسش ترکیبی میپردازد که: «چه کسی» و بر مبنای «چه غرضی»، قصد دارد که «چه پیام و محتوایی» را در قالب «چه رسانهای و با کدامین ترفندها (تکنیکها)» به «چه مخاطبی» و در «کدامین بستر فرهنگی زمانی و مکانی» منتقل کند؟ همین پرسشِ چندلایه نسبت پرسشگرانه و حتی نقادانه سواد رسانهای نسبت به تولیدات رسانهای را بر ملا کرده و چون بر خلاف منشِ عمومیِ کنشگران عرصۀ قدرت، بنا بر صراحت و شفافیت است، هستۀ مرکزی آن، در مرتبۀ اولیه «تفکر انتقادی» و در مرتبۀ ثانویه «تفکر خلاق» است.
ما با اثری مواجهیم که اولاً «بدیع» است، ثانیاً «وسیع»، ثالثاً «بهروز» و رابعاً «استراتژیک»؛ در حالیکه هریک از این چهار «اتهام»، برای صدورِ حکم اعدام، کافی است! لطفاً به تجربیات خودتان مراجعه کنید که در جامعه ما، با «آثار نو و مفاهیم جدید»، عمدتاً چه تعاملی شده است؟ در «مسائل و موارد پرمخاطب» برخورد تاریخی، بیشتر اقبال بوده یا اِدبار؟ اگر قرار باشد کتابی برخلاف روالِ کتب آموزشی گذشته، بنابر ماهیتِ «بهشدت» و «بهسرعت» متحولشوندۀ رسانهها، از مفاهیم و عکسهایی استفاده کند که بحث روز باشد، چه قشقرقی به پا میشود؟ هر چند از زمان سیاستگذاری کاملاً یقینی بود که این خرق عادت در کتب آموزش و پرورش، بهترین مستمسک است برای بهرهبرداری مخالفان، آن هم در عصری که به لحظه، هزاران بار غلیظتر از این تصاویر و مضامین، در دسترس هر دانشآموزی هست که هدف این کتاب، مصونیتبخشی به او در برابر خطراتِ به مراتب بزرگتر است! و اما از همه فراتر، اگر سواد رسانهای عامۀ مخاطبان بالاتر رود آیا سود دلالانِ اقتصادی که بر نردبانِ جهلِ مردم بالا رفته و از نقصِ مهارتِ آنها برای نقضِ حقوقِ مخاطبان سوءاستفاده کردهاند، بیشتر میشود یا کمتر؟ مردمی که بدانند متاعِ عمرشان را به هر کالای بیکیفیتِ رسانهای نفروشند، مشتریانِ بهتری برای تولیداتِ فلهای بیکیفیتاند یا آنها که اطلاعات رایگان را به قیمت گران از سرویسهای پیامکی و تبلیغاتِ آبکی دریافت میکنند؟
از همینرو بر این باورم که هنوز موج واکنشها در برابر مفهوم «نهضت سواد رسانهای»، اوج نگرفته است. چرا که اگر در دهۀ شصت، یک نهضتِ فراگیر برای ریشهکنی بیسوادی به راه افتاد، در دهۀ نود باید نهضتی عظیمتر برپا شود و سوادِ روز را همگانی کند و آنگاه که این نهضت جدیتر شود، سهمبرندگان از بیسوادی و جهلِ مردم که نه تنها «سود» خود که حتی «بود» خود را در خطر خواهند دید. چرا که مردم آگاه، دیگر از هر «منبعی» خبر نمیگیرند و از هر «فرستندهای» اثر نمیپذیرند و از هر «رسانهای» توقع مشروط و محدود (و نه بیقید و شرط یا نامحدود) دارند و نسبت به لایههای «متن» و «زیرمتن» و «فرامتن» تحلیل و تفسیر دارند و هر صاحبمنصب یا شبکه ماهوارهای یا رسانه اینوَری و آنوَری نمیتواند یک شبه و با یک شُبهه، ذهن مردم را مشوش و زندگی مردم را مخدوش کند.
«کتاب تفکر و سواد رسانهای» نخستین بار است که روی میز دانشآموزان ایرانی -و پس از آنکه حداقل ۸۸کشور جهان به آن توجه ممتازی کردهاند- قرار گرفته و این تأخیر، بهرغم هزاران فرصتِ از دسترفته، فرصت عبرتگیری از تجارب دیگران را فراهم کرد و هرچند هیچ اثرِ بشری خالی از خطا نیست اما نسبت خطا را -خاصه به نسبت زمان و امکان و مقدوراتِ نظامِ تألیفِ کتبِ درسی در ایران- تا حد مقبولی کاهش داد. به تجربه دریافتهام که عمدۀ دلسوزانی که توقع دارند ۵۰سال تأخیر ما در آموزش سواد رسانهای، به یکباره و با اولین و تنها کتاب درسی این حوزه در ایران، مرتفع شود و تمامِ مفاهیمِ علوم مرتبط در آن آورده شود، تا به حال حتی یک کتاب آموزشِ همگانی –و نه کتب تخصصی دانشگاهی- در این حوزه ندیدهاند. چه آنکه آموزشِ حوزه عامه (Public) با آموزشِ حوزه دانشگاهی (Academic)، نه تنها در «منابع»، که در «مبانی» هم متفاوت است. صریحتر اینکه برخی از این بزرگان، هرچند ممکن است در «اصل مفهومِ نظری سواد رسانهای» صاحب نظر باشند اما در «کیفیت آموزشِ عملی سواد رسانهای»، بدون آنکه خودشان بدانند و بخواهند، فاقد صلاحیتاند. از اینرو ما در حوزه «صاحبنظرانِ» شایسته برای نقد اثر نیز مبتلا به «مغالطه»ایم و صرف دانش رسانه و حتی تجربه دانشگاه، به هیچوجه نشان از صلاحیتِ تام برای ارزیابی کتاب آموزشی برای «مخاطب نوجوان» نیست!
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
در اینجا به دو نوع «دوگانه» در «واکنش» به کتاب (و نه الزاماً نقد آن) اشاره میکنم:
الف) دوگانۀ «رویکرد علمی» و «رویکرد سیاسی».
ب) دوگانۀ «نقد کتاب» و «نقد به بهانه کتاب».
واکنشهای علمی، حتی اگر بهشدتِ جانبدارانه و غیرمنصفانه باشد، باز هم معمولاً بهرههایی سازنده برای جریانسازی نهضت سواد رسانهای دارد؛ البته طنز تلخی در فضای دانشگاهی ما هست که انگار تأیید جدی –و نه مطلقِ- یک اثر، به شدتِ اُفتِ کلاس دارد و حتی یک مورد هم به خاطر نمیآورم که اثر برجستهای از نویسندگان داخلی ویا خارجی، با تأییدِ جدی و جمعی استادان ارتباطات مواجه شده باشد! از اینرو آموختهام که «سقفِ» توقعاتم را در تقدیر، به «کفِ» واقعیت، نزدیک کنم.
اما مناقشاتِ تمامناشدنی سیاسی که در بسیاری از موارد، به جای شاخصِ «حق و باطل» در معنا و جایگاه صحیحِ خود در «فریضۀ سیاسی»، به شاخصِ «حب و بغض» در «سیاستبازی» بدل میشود، عمدتاً به سمت «دو قطبیسازی» پیش میرود. از اینرو در رویکردهای سیاسی، کمتر واکنشی است که کمترین سوددهی داشته باشد. مخالفان وزیر فعلی آموزش و پرورش و حتی دولت حاضر، گاهی چنان چماقی از این کتاب برافراشتند که خودش به عنوان «مطالعۀ موردی» در حوزۀ سواد رسانهای در دانشگاهها قابل ملاحظه است و در نقطۀ مقابل، همین کتاب، گاهی به چنان سپری برای سنگرگرفتن و پاسخ تمامیِ شبهاتِ وزارتخانه و حتی کل دولت(!) تبدیل شد که میتوان از آن یک پایاننامه استخراج کرد. این که این کتاب چقدر میتواند نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری سال آینده را تحت تأثیر قرار داده و له یا علیه کدامین نامزدها مورد سوء استفاده قرار گیرد، بیش از آن که به ماهیتِ کتاب مرتبط باشد به خلاقیتِ کمپینهای تبلیغاتِ انتخاباتی وابسته است! بنده فارغ از ادعاهای دوسویۀ رسانهها درموردِ اغراضِ سیاسیِ جناحِ رقیب از این کتاب، بر خود واجب میدانستم که اگر چنین کتابی در هر دولتی، با هر سلیقه و مشرب سیاسی، ذیل نظام جمهوری اسلامی ایران در دست تألیف قرار میگرفت با تمام بضاعت علمی و عملی خود، در راستای تحقق نهضت مقدس سواد رسانهای، از هیچ اقدام آموزشی و تعالیجویانهای دریغ نکنم.
اما کتاب فتح باب کرده است، آن هم در عرصههای مختلف؛ طراحی آموزشی سواد رسانهای برای نوجوان، لاجرم اقتضائاتی در فرم و محتوا دارد که با نخ تسبیح کتاب، دانههای آن دارند گرد هم میآیند. علاوه بر آنکه در کتاب در قالب فصلبندی، ادبیات نگارشی، موقعیتهای آموزشی، فیلمهای تعبیه شده در متن و بطن دروس، تصاویر، طنزهای رسانهای، عکس و مکث، پرسشهای مطرح شده، فعالیتهای کلاسی، تکالیف فردی و… تیم تألیف، تلاش شایانی کردهاند، اما برکات نهضت، به واسطۀ حضور دغدغهمندان، جلوۀ مضاعفی یافته است: ابزارهای مکمل و کمکآموزشی، سایتهای اینترنتی پشتیبان، گروههای تلگرام مستقیم و غیرمستقیم، کارگاههای آموزشی، جلسات نقد و بررسی، بازخورهای گسترده، ارزیابیهای میدانی و…
درست در میان همین میدان در کنار «نقد کتاب»، برخی کتاب را «بهانه» میکنند تا نقدهای کلان خود به نظام آموزشی، نظام رسانهای و حتی نظام سیاسی را مطرح کنند؛ چیزی که کتاب نه داعیۀ آنرا دارد و نه توانش را، بستری میشود برای آنکه برخی از دغدغههای عمدتاً دلسوزانه از پستوی کتب تخصصی و مقالات دانشگاهی، به عرصۀ عمومی سرریز کند. کم نیستند استادانی که حتی کتاب را یک دورِ کامل هم تورق نکردهاند، لکن بر آن نقدوارۀ مشبعی داشته و اعتراضات خود –نه دربارۀ کتاب- که بر جریان رسانهای کشور را عرضه کردهاند و در این میانه، برخی هم به حق یا ناحق، عصارۀ گلایه ویا مطالبۀشان، نبودن خودشان در جمع شورای تألیف کتاب است. همکاران محترمی که مستقیماً ویا با واسطه، فرایند انتخاب و گزینش نگارندگان کتاب را پرسیده و نقد میکنند. پاسخ جامع به این پرسش، نه در حیطۀ اختیارات و نه حتی در پهنۀ اطلاعات من است و بنده نیز به دعوت مسئولین امر –و البته با کمال میل و افتخار- در خدمت بودهام.
یقین دارم که اطلاعرسانی شفاف در این مورد، بیش از پیش توسط مسئولین صورت خواهد گرفت لکن نگفتن دو ملاحظهای را که از نزدیک و به عینه مشاهده کردهام، جفا میدانم. اول آنکه شاهد تلاشِ مکرر و مراجعاتِ متعددِ مسئولین، به ویژه سرکار خانم دکتر دانشور و جناب آقای فلسفی، برای مشاوره، مصاحبه، استفاده از ملاحظات و حتی حضور جمعی از صاحبنظران و استادان فن بودهام که از برکات این تعاملات در حد مقدور در اثر بهره بردهایم. دوم آنکه برای نگارش یک کتاب تحصیلی که در حکم یک سند آموزشی است، ترکیبی چندوجهی از تخصصها و توانمندیها ضروری است که در جمع شورای مؤلفین کتاب تفکر و سواد رسانهای، نمونۀ مقبولی از آن به چشم میخورد. ترکیب تخصصها (از دکتراهای برنامهریزی آموزشی، فرهنگ و ارتباطات، فلسفه، علوم ارتباطات اجتماعی و کارشناسی ارشدهای ارتباطات، جامعهشناسی و مدیریت)؛ ترکیب سنی (از دهه ۳۰ تا اواخر دهه ۷۰ که برای چنین کتابی موضوعیت دارد.)؛ ترکیب جنسیتی (خانم و آقا)؛ ترکیب نگارشی با سابقۀ تألیف دانشگاهی و توان نگارش نوجوانانه (اساساً یکی از ایرادهای جدی حوزۀ ارتباطات ایرانی این شده که به جای آنکه «ادبیات عالمانه» در «قالب عامیانه» مطرح شده که امکان بهرهبرداری «عامه» فراهم شود، شیادان به جای استادان سکاندار شده و مفاهیم عوامانه را در قالب ناشیانه، به اسم تحلیلهای ارتباطی و نقد فیلم و ارزیابی بازیها و فضای مجازی، به خورد عامه میدهند.)؛ ترکیب معلمی (تأکید میکنم که من با این انگاره مخالفم که «الزاماً معتبرترین و والامرتبهترین استادان دانشگاه،بهترین مؤلفین کتب درسی مدرسه هستند!» این دو حوزه، دو تخصص کاملاً مجزا هستند و متأسفانه در کشور کمتر شاهد چنین تلفیقی هستیم.)، ترکیب علمی و عملی (سابقۀ سالها برگزاری مکرر و متنوع کلاسها و کارگاههای سواد رسانهای)؛ تسلط به مطالعات موردی خارجی و داخلی مرتبط (بررسی جامع پیشینه و نمونهها اعم از کتب، پایاننامهها و مقالات)؛ تنوع جغرافیایی تجارب (ملاحظات بومی و فرهنگی کشور پهناور و متنوع ما، با تجربۀ خدمت و حضور نویسندگان در اقلیمهای مختلف، اقتضائات خاصی دارد. از اینرو در کنار فرایندهای علمی، دقت در اسناد بالادستی و مکاتبات با صداوسیما، معاونت جوانان وزارت ورزش، پلیس فتا، مرکز پژوهشهای سنجش افکار و دانشگاه مطالعات جهان، رجوع به خوداظهاری و نظرسنجی از ۳۶۸ دانشآموزان شهر تهران و شهرستانهای استان تهران، البرز، آذربایجان شرقی، اصفهان و هرمزگان و تجارب نویسندگان، موضوعیت داشت.)
در نهایت تأکید میکنم همانقدر که به بازنگری مکرر و نوبهای کتاب سواد رسانهای -هم به واسطۀ ماهیتِ این درس و هم دریافت نقدهای سازنده- معتقدم، از فروگذاری این مهم، نگرانم و امیدوارم که حساسیت اجتماعی در اوجگیری موجِ نهضت سواد رسانهای در کل کشور، چنان فزاینده شود که نه تنها بازنگری این اثر، بلکه نگارش کتب جدید برای دیگر پایهها و نیز آثار مکمل، به یک فریضه بدل شود که ما در ابتدای یک نهضت، با یک تأخیرِ ۵۰سالهایم و افقهای روشن نظام و انقلاب، در گرو اهتمامی دو سویه و توأمان، از جانب ملت و حکومت است.
منبع:http://ayenehschool.ir