ـ آموزش و پرورش سنتی به دنبال تجلیل است و آموزش مدرن به دنبال تحلیل.
ـ آموزش و پرورش سنتی می خواهد «آن چه هست» را «حفظ کند». حال آن که آموزش مدرن به دنبال آن است که آن چه هست را «تحوّل» ببخشد.
ـ آموزش و پرورش مدرن، دانش آموز را به جلو حرکت می دهد ولی آموزش و پرورش سنتی او را نگه می دارد.
ـآموزش و پرورش سنتی  در تلاش است تا این نسل با دنیا و جهان پیرامونش بیگانه باشد و از آن بگریزد و آموزش مدرن می خواهد مخاطبانش «دنیا را بشناسند و با آن تعامل کنند».
ـ آموزش و پرورش سنتی مقلّد و پیرو می پروراند و آموزش مدرن، محقّق و پیشرو.
ـ آموزش و پرورش سنتی نگاه دانش آموز را به گذشته خیره می دارد و آموزش مدرن این نگاه را به حال و آینده معطوف می نماید.
ـ آموزش و پرورش سنتی تشکیلاتی است تا همه را متحدالشکل، متحدالفکر، متحدالرأی و متحدالعقیده بسازد، حال آن که آموزش و پرورش مدرن امکانات می دهد تا توانایی و ظرفیت های درونی افراد توسعه یابد و در تلاش است که هر انسانی برابر با یک مفهوم جدید و تازه است.
ـ آموزش و پرورش سنتی فقط آن چه خود داریم را مطلق همه خوبی ها و برترین معرفی می کند و آموزش مدرن مطلق نمی نگرد و آزاداندیشی را می آموزاند و نسبی اندیشی را محقق می سازد.
در آموزش و پرورش سنتی به دنبال افزایش آمار قبولی دانش آموزان ایم، هنوز به جای آن ها فکر می کنیم، برای آن ها تصمیم می گیریم و انتخاب می کنیم. نقش و تأثیری که آموزش و پرورش در فراهم آوردن لوازم توسعه یافتگی همه جانبه ایفا می کند با هیچ نهاد دیگری قابل مقایسه نیست. هسته اولیه مشارکت اجتماعی، مسؤولیت پذیری، احترام و عمل به قانون، استقلال شخصیت، تفکر انتقادی و خلاقیت در آموزش و پرورش شکل می گیرد.
ما آموزش و پرورش به تابعی از متغیرات و برآیندی از تأثیرات نهاد سیاست و قدرت مبدل ساخته ایم در حالی که اگر خواهان ایفای نقش اساسی و صحیح نظام آموزشی در فرایند توسعه یافتگی هستیم، باید نهاد آموزش را برآیند عقلانیت و در خدمت ارتقاء تفکر انتقادی، رشد انگیزه های ملی و توسعه توانمندی های فردی و روحیه ابتکار و خلاقیت بدانیم.

منبع:https://www.ihoosh.ir
مقایسه آموزش و پرورش  و مدرن

سنتی

مدرن

مدرسه دانش‌آموزان را برای زندگی آماده می‌کند.

مدرسه بخشی از زندگی است.

معلمان منبع قدرت و اطلاعات هستند و یادگیرندگان منفعلانه اطلاعات را جذب و از قدرت تبعیت می‌کنند.

معلمان تسهیل‌گر، راهنما و پرورش دهنده تفکر هستند.

والدین بیرون از آموزش مستند و در آن مشارکت ندارند.

والدین به عنوان منبع با ارزشی در تعیین اهداف و برنامه‌ریزی آموزش مشارکت دارند.

جامعه به جز در تأمین بودجه ی مدرسه کاملاً از آن جدا است.

جامعه، توسعه مدرسه و کلاس و ادامه‌ی آنهاست.

تصمیم‌گیری در آن متمرکز و بر عهده سیستم اداری است.

تصمیم‌گیری با مشارکت نمایندگان گروه‌های مختلف دست اندرکار و لاینفع انجام می‌گیرد.

معیارهای بیرونی، خصوصاً نتایج آزمون ناظر بر برنامه‌ریزی هستند.

مأموریت، فلسفه و اهداف به برنامه ریزی شکل می­دهند.

یادگیری خطی است و شامل انباشت معلومات و یادگیری مهارت از طریق سخنرانی، برگه‌های کار و متون درسی است.

یادگیری حلزونی و شامل اهداف وسیع و عمیق است و از طرق بازی، تجربه مستقیمم و تعامل اجتماعی ساخته می‌شود.

آموزش خطی و عمدتاً بر پاسخ­های درست متمرکز است

آموزش بر سوال‌های به خصوص دانش آموزان متمرکز است.

رشته‌های درسی خصوصاً زبان و ریاضی از هم جداست.

رشته‌های درسی درهم تنیده هستند و دانش آموزان ارتباط آن‌ها را کشف و برقرار می‌سازند.

مهارت‌ها هدف تلقی و با جدیت آموزش داده می‌شوند.

مهارت‌ها به محتوا مربوط هستند و به عنوان ابزار در نظر گرفته می‌شوند.

ارزشیابی نرم مرجع، بیرونی و نمره محورند.

ارزشیابی های پیشرفت محورند و اشکال متنوعی دارند.

موفقیت رقابت محور است و وابسته به مکان و زمان و حافظه و یادآوری است.

موفقیت از طریق کاربرد در طی زمان  فناوری تعیین می‌شود.

محصول در نقطه پایانی مورد توجه قرار می‌گیرد.

محصول طی فرایند شکل گیری مورد توجه قرار می‌گیرد.

هوش به توانایی‌های زبانی و ریاضی منطقی اطلاق می‌شود.

هوش به هنرها و حل خلاق مسائل واقعی زندگی اطلاق می‌شود.

مدرسه وظیفه‌ای است که باید تحمّل کرد.

مدرسه بخش سرگرم‌کننده‌ای از زندگی و یک چالش لذت بخش است.