گاهی احساس می شود برخی، « وزارت آموزش و پرورش » را با « بنیاد ملی نخبگان » اشتباه گرفته اند. این که چرا با اتخاذ سیاست « نخبه گرایی »، مأموریت اصلی و وظیفه ذاتی آموزش و پرورش که همانا توسعه و تعمیق  « آموزش عمومی »  نادیده گرفته می شود و با محوریت دادن به « نخبه گرایی »، موضوع آموزش و تربیت دانش آموزان عملاً تضعیف و ناکارآمد می شود؛ سؤالی مهم و در عین حال مسأله ای غیر قابل انکاری است.

توجه بیش از حد به سیاست « نخبه گرایی » در آموزش و پرورش، بین عده کمی از دانش آموزان ( به عنوان نخبه ) با عده کثیری از ایشان، « شکاف آموزشی» ایجاد می کند؛ که رفته رفته عمیق تر و وسیع تر می شود، تا آن که به « ناعدالتی آموزشی» می انجامد. در حالی که علی القاعده همه دانش آموزان کشور باید به یک اندازه از امکانات و شرایط آموزشی و تربیتی مناسب بهره مند شوند.

این که چرا همواره این وزارت تعلیمی و تربیتی به جای « اقامه فریضه آموزش عمومی » و تحقق اهداف والای تعلیم و تربیت، آن هم به همه دانش آموزان کشور؛ بخش اعظمی از وقت و سرمایه های مادی و معنوی خود را صرف تحقق « فضیلتی به نام سیاست نخبه گرایی » می کند؛ » جای بررسی و سؤال است.

اصطلاح « نخبه » در آموزش و پرورش، به دانش آموزی گفته می شود که یک یا چند استعداد او نسبت به سایر دانش آموزان پیشرفت بهتری داشته و یا از آمادگی بالاتری برخوردار است. طبق نسبت این دانش آموزان نسبت به سایرین حداکثر سه درصد است

اما این که این تفکر سه درصدی به عنوان یک هژمونی و تفکر غالب تمامی طرح و برنامه های آموزش و پرورش را در سیطره خود گرفته و موجبات تعطیلی آشکار و پنهان آموزش عمومی را فراهم آورد، اعتراف ناگواری است که در ایران پیوسته تکرار می شود.

وقتی طرحی مانند مسابقات فرهنگی یا علمی که در اصل خود فقط طریقیت دارند و نهم موضوعبت، محور فعالیت های اصلی و فوق برنامه می شود، برنامه های اصلی آموزشی و تربیتی تحت الشعاع آن به تدریج کنار گذاشته می شود. زیرا مطالبات مسئولان مهم تر از وظایف اصلی است که هرگز مطالبه نمی شود.

توسعه علمی و فرهنگی در آموزش و پرورش را می توان بر اساس دو رویکرد « نخبه گرایانه » و « آموزش عمومی » صورت بندی و تدوین کرد :

الف - در رویکرد نخبه گرایانه، موقعیت گروهی اندک، سرنوشت سایر دانش آموزان، معلمان و مدارس آموزش و پرورش را تعیین می کند.

ب - در رویکرد آموزش عمومی، از طریق آموزش فراگیر و نظارت بر اجرا و ارزش یابی از آن، اثر بخشی تعلیم و تربیت مورد توجه قرار می گیرد.

نظارت مستمر و دقیق در آموزش مؤثر، امری ضروری است. بدون توجه به آموزش مؤثر، ارائه سبک صحیح زندگی فردی و اجتماعی تنها به یک شعار صرف تبدیل خواهد شد. اجرای تمام قد آموزش عمومی، با توجه به تمامی عوامل مورد نیاز آن، تنها راه موفقیت خواهد بود. این که چرا سیاست نخبه گرایی خواسته یا ناخواسته ( سنت و عادت ) مبنای برنامه ریزی و اجرای این گونه طرح و برنامه ها قرا می گیرد، شاید بتوان ریشه این وضعیت را در نگاه ساده لوحانه و ساده اندیشانه به مفهوم، قلمرو و محدوده « نخبه گرایی » دانست ، مانند این که به دوره ابتدایی در ایران به عنوان دوره ای کم ارزش و ابتدایی نگاه می شود؛ همان طور که از خارج از آموزش و پرورش هم به این وزارت خانه به عنوان یک وزارت عیال وار مصرفی پرهزینه نگاه می شود و نه یک دستگاه مولد پر قدرت.

در حال حاضر نیز در وزارت آموزش و پرورش، سیاست نخبه پروری مسیر خود را در پیش گرفته است و سایر بخش ها هم مسیر خود را، اما به دلیل دارا بودن امکانات و نیروی انسانی ماهر در بخش نخبه گرایی، امری که صرفاً « طریقیت » دارد ، چرا که باید در خدمت تعمیق و گسترش برنامه های اصلی باشد، متاسفانه « موضوعیت » پیدا کرده و کم کم جای آموزش عمومی را هم اشغال کرده است. نتیجه آن که آموزش عمومی و معلم عملاً امری رها شده و فرعی شده است و تنها در ویترین آموزش و پرورش جلوه نمایی می کنند. از سوی دیگر نخبه های شناسایی شده نیز پس از شناسایی و معرفی و کسب افتخارات کشوری، استانی و شهری تاریخ مصرفشان به پایان می رسد و رها می شوند؛ بدون آن که از نخبه بودن اغلب ایشان بهره ای برده شده باشد. و نیز آینده ای برای ایشان متصور باشد.

مهم ترین مرحله در « نخبه گرایی » یافتن فرد نخبه است. این مرحله دارای پیچیدگی های خاص خود است و با روش های مختص آن انجام می گیرد. اما در آموزش و پرورش این امر اغلب خیلی ساده انگاشته می شود و با اندک تلاشی شناسایی سپس در زمینه مورد نظر معرفی می شود. موضوعی که با کم ترین هزینه می تواند برای مدیران و مسئولان افتخار آفرین باشد.

در مقابل مقوله « آموزش عمومی » اوضاع کاملاً متفاوتی دارد. بدین معنا که برای آموزش عمومی، نیروی انسانی ماهر و دوره دیده لازم است. معلم باید در صورت نیاز آموزش ببیند. امکانات و شرایط لازم مانند کتاب، وسایل آموزشی و کمک آموزشی، زمان و مکان مناسب باید فراهم شود. نظارت و پشتیبانی مستمر و دقیق و ...

طبیعتاً چنین امری زود بازده نخواهد بود چرا که « دو صد من استخوان باید که صد من بار بردارد. » علی رغم این که این بخش یعنی آموزش عمومی وزیر اصلی و مأموریت ذاتی آموزش و پرورش است، اما هرگز نمی تواند مدبرانی را که دنبال ارائه آمار و گزارش های چشمگیر از موفقیت هستند را قانع کند. لذا سیستم مدیریتی آموزش و پرورش ترجیح می دهد فرا قانونی عمل کند و با پرداختن به نخبه گرایی پاسخ مطالبه مدیران بالادستی را بدهد.

نتیجه آن اگر به امر « آموزش عمومی » اهمیت لازم داده شود، نخبه گرایی از دل آن زاده می شود و اتخاذ سیاست نخبه گرایی امری معقول و پسندیده و بلکه ضروری خواهد بود.

توجه همه جانبه به سیاست نخبه گرایی با روح شعارهای نظام جمهوری اسلامی مبنی بر « تحقق عدالت اجتماعی » چندان تناسبی ندارد زیرا زمینه های بسط عدالت اجتماعی را فراهم نمی آورد.

شاید این فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام گویای همه آن چیزی باشد که خواستم بگویم :

« یـا عَـلی ! اِذا رَأَیـتَ الـنـاسَ یَشـتَـغِـلونَ بِالـفَـضائِـلِ، فَاشـتَـغِل بِـاِتـمامِ الـفَـرائِـضِ »

آن گاه که دیدی مردم به فضایل و مستحبات می پردازند، تو به اتمام فرائض و واجبات بپرداز.


منبع:sedayemoallem.ir